کد مطلب:28230 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

دفاع کلّی از سیاستمداری امام علی












علی علیه السلام با خواست عمومی و اصرار مردم، زمام خلافت را به دست گرفت و در روز 21 رمضان سال چهلم هجری، با شهادت آن بزرگوار، طومار خلافت او درهم پیچیده شد. مردم 25 سال با حاكمیتِ سه خلیفه، خو گرفته بودند كه به روزگار خلافت آنان، سیاست هایی معمول شده بود و شیوه هایی در حكومت بر مردمْ روا شده بود كه امام، بسیاری از آن سیاست ها را استوار نمی دانست؛ و سختی تغییر خُلق و خوی مردم را در حدّ «بازگرداندن آب بر جوی» می دانست، كه بسی مشكل بود و گاه در مواردی محال. بدین سان، با نهایت احتیاط و حزم اندیشی و پس از تن زدن فراوان از پذیرش - تا چنان نپندارند كه او را در حكومتْ طمعی است -، خلافت را پذیرفت. امّا از همان آغاز، هم برنامه های آینده را به صراحت گفت، و هم دشواری های راه را برشمرد.

بخش هایی از سیاست امام علی علیه السلام و برخی از مواضع سیاسی آن بزرگوار، از دیربازْ زمینه گفتگوهایی را به وجود آورده است و باعث نقدها و انتقادهایی شده است. چگونگی نگاه به سیاست و حكومت، زمینه بسیاری از این نقدها و انتقادهاست. آنان كه سیاست را ابزار قدرت می انگارند و از موقعِ حكومت، سلطه بر مردم را هدف گرفته اند، برخی از مواضع سیاسی امام را بر نتابیده اند. پیش از هر چیز باید دانسته شود كه علی علیه السلام، حكومت را برای احقاق حقْ پذیرفته بود، و سیاست را به عنوان ابزار حكومت، بر مبنای حقوق انسانی و برآوردن نیازهای واقعی انسان، قبول كرده بود.

اگر از این زاویه بنگریم و با این ملاكْ حكومت و حاكمیت او را ارزیابی كنیم، خواهیم دید كه آنچه امامْ بدان دست یازیده، دقیقاً در جهت اهداف بلند او، و استوار و به سامان بوده است.

اما كسانی كه از این زاویه نگاه نمی كنند، موضع امام را در شورای شش نفری عمر برای تعیین خلیفه نمی پذیرند و تأكید بر عزل معاویه را در آغاز حكومت و در هنگامه ای كه هنوز پایه های حاكمیت او استوار نشده بود، از شیوه های سیاستمدارانه، به دور می دانند و می گویند كه علی علیه السلام، رزم آوری دلیر و بی باك بود؛ امّا سیاستمداری حكومتگر، نه!

می گویند اگر علی علیه السلام، مرد سیاست بود، چرا هنگامی كه عبدالرحمان در شورای شش نفری كه عمر برای تعیین خلیفه پس از خود تشكیل داده بود، به او پیشنهاد كرد كه با وی بیعت كند، مشروط به آن كه به سیره ابوبكر و عمر عمل كند، شرط او را نپذیرفت؟! سیاستمدارانه آن بود كه می پذیرفت و پس از استوار سازی پایه هایِ حكومت، به شیوه خودْ عمل می كرد و به راه خود می رفت. مگر عثمان كه شرط را پذیرفت، به شیوه آنها رفت؟!

اگر امام با سیاستْ عمل می كرد، نباید در آغاز حكومت، با عناصر مخالف، بویژه طلحه و زبیر كه چهره های موجّهی بودند، و معاویه كه در شامْ سلطه و نفوذ داشت، بدان سان برخورد می كرد. باید موقّتاً می ساخت و خواسته های آنان را تأمین كرد و پس از استقرار حكومت، به قلع و قمع آنان می پرداخت. این گونه موضع گیری ها و برخوردهای سؤال انگیز، در زندگی سیاسی علی علیه السلام، كم نیست. پافشاری امام بر ارزش های اخلاقی و اسلامی، در استواری قدرت و سلطه وی، مشكل آفرید و او را با دشواری های جدّی روبه رو كرد. اكنون پیش از هر چیز، سخن ابن ابی الحدید را بیاوریم كه می گوید:

وَاعلَم أنَّ قَوماً مِمَّن لَم یَعرِف حَقیقَةَ فَضلِ أمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام زَعَموا أنَّ عُمَرَ كانَ أسوَسَ مِنهُ، وإن كانَ هُوَ أعلَمَ مِن عُمَرَ.[1].

بدان، گروهی از كسانی كه برتری امیرمؤمنان را نمی شناسند، عمر را سیاستمدارتر از او می پندارند، گرچه او را داناتر از عمر دانسته اند.

سپس ابن ابی الحدید می افزاید:

ابو علی سینا در كتاب الشفاء، بدین امر تصریح كرده و استاد ما نیز بدین سخن، تمایل داشت و در كتاب الغرر بدان پرداخت. همچنین دشمنان و مخالفانش گمان برده اند كه معاویه از او سیاستمدارتر و تدبیرش درست تر بود.[2].

آنچه در این جا برای پرهیز از طولانی شدن مطلب می آید، پاسخی كلّی است به همه انتقادهایی كه به سیاست های حضرت علی علیه السلام وارد می شود و پاسخ های تفصیلی، در جای مناسب هر پرسش، ارائه خواهد شد.

مهم ترین نكته در پاسخ به این موضوع، تأكید بر نوع نگاه به سیاست و حكومت است. اگر سیاست را ابزار حكومت بر دل ها بدانیم، و یا سیاست را حكومت بر اساس حقوق مردم و نیازهای واقعی جامعه تفسیر كنیم و با این نگاه به مواضع علی علیه السلام بنگریم، خواهیم یافت كه علی علیه السلام، بزرگ ترین سیاستمدارِ تاریخ پس از پیامبر خداست؛ امّا اگر سیاست و سیاستمداری را ابزاری برای رسیدن به قدرت و زورمداری و سلطه جویی بدانیم و یا آن را بهره كشی از مردم و تسلّط استثماری بر مردم تفسیر كنیم، مواضع حضرت، به عنوان سیاستمدار، قابل دفاع نیست.

روشن است كه امام، به این مسائل توجه دارد و شیوه بهره گیری از آن را نیز می داند؛ ولی به لحاظ تقیّد به قوانین الهی و ارزش های اخلاقی و تأكید بر حقوق مردم، بهره گیری از آن را روا نمی داند. این كلام او به روشنی، نشان دهنده حقیقت یاد شده است كه فرمود:

لَولا إنَّ المَكرَ وَ الخَدیعَةَ فِی النّارِ لَكُنتُ أمكَرَ النّاسِ.[3].

اگر نبود كه نیرنگ و حیله، جایش در آتش است، من از نیرنگبازترینِ مردم بودم.

هَیهاتَ! لَولَا التُّقی لَكُنتُ أدهَی العَرَبِ.[4].

هرگز! اگر پارسایی نبود، من زیرك ترینِ مردمانِ عرب بودم.

و نیز می فرماید:

به خدا سوگند، معاویه از من زیرك تر نیست؛ لیكن او حیله می كند و به فجور دست می زند؛ و اگر نبود زشتیِ حیله، من از زیرك ترینِ مردمان بودم، امّا هر نیرنگی، معصیت است، و هر معصیتی سرپوشی است، و برای هر نیرنگبازی، پرچمی است در روز قیامت كه بدان شناخته گردد.[5].

بدین سان، امام به خوبی می داند كه چگونه نفس ها را در سینه خفه كند، و چه سان، فریادها را به سكوت بكشاند و با نیرنگ، كسان را فریب دهد و با زورمداری، در دل ها هراس افكنَد، و با تطمیع، آزمندانِ سركش را رام كند، و تجاوز به حقوق مردم و از كشته، پُشته ساختن، و مخالفت ها و شورش هایِ داخلی را از بیخ و بُن بركَنَد؛ امّا او علی است و حق مدار و خدا بین و معاد باور، كه تقیّدش به حق و پایبندی اش به ارزش هایِ اخلاقی و تأكیدش بر آموزه های الهی، او را از این كه به سیاست های نامشروعْ دست یازد، باز می دارد. امام، بارها به این حقایق، اشاره كرده و از جمله می فرماید:

إنّی لَعالِمٌ بِما یُصلِحُكُم و یُصلِحُ أوَدَكُم ولكِنّی لا أری إصلاحَكُم بِإِفسادِ نَفسی.[6].

به خدا سوگند كه دانایم به چیزی كه شما را رام گرداند و كجی تان را راست كند؛ ولیكن نمی خواهم با رام كردن شما خود را تباه سازم.

امام، به روشنی می فرماید كه او نیز شیوه رام كردن مردم را می داند و سیاست های زورمدارانه ای را كه در كوتاه مدّت، صداها را خفه می كند، می شناسد، امّا به كار نمی برد و آنها را عامل فساد مصلح می داند.

شگفتا! در نگاه علی علیه السلام، این گونه كردارها، بیش از هر چیز، سیاستمدار را به وادی هولناك زورمداری، سلطه جویی و به تعبیر آن بزرگ، به فساد می كشاند و همین است كه صَلا در می دهد: اصلاح به بهای فسادِ مصلح، هرگز!

سخن بلند امام، نشان دهنده آن است كه اصلاحاتِ پنداری، بهایی جز فساد مصلح ندارد.

روشن است كه مراد امام، اصلاحات نامشروع است؛ مانند انجام دادن اصلاحات اقتصادی به بهای قربانی شدن عدالت اجتماعی در جهان امروز. امام، چنین اصلاحاتی را بر نمی تابید. او خوب می دانست كه چگونه از یك سو مخالفان و سركشانِ پرنفوذ سیاسی خود را فریب دهد و آنان را با وعده دادن به تأمین آزمندی هایشان ساكت كند، و اندك اندك، آنان را از میان بردارد، و از سویِ دیگر، به مردم، وعده برآوردن حقوق واقعی را بدهد، و در پیش دید مردم، بر گسترش ارزش های الهی و انسانی تأكید كند و چون پایه های حكومت را استوار كرد، به آنچه كه بخواهد، عمل كند و همه وعده ها را دگرسان كند، چنان كه سیاستمداران، هماره چنان كرده اند. اگر چنین می كرد، دیگر او علی بن ابی طالب نبود. سیاستمداری بود چون دیگر سیاستمدارها.

این همه شیدایی در تاریخ و شیفتگی انسان ها به علی علیه السلام، معلول حق مداری اوست. اكنون نیك بنگریم كه كجایند سالوسان و تزویرگران زورمدار؟ و از سوی دیگر، ببینیم علّت ماندگاری علی علیه السلام بر رواق تاریخ و بلندای زمان، چیست؟ سینه ها چرا آن همه عشق به علی علیه السلام را بر خود نهاده اند؟ گفتیم و باز هم می گوییم كه علی علیه السلام، سیاست را ابزار اقامه حق و تأمین حقوق مردم می داند، نه ابزار سلطه بر آنان.

اصلاحات علوی، هدفی جز زنده گرداندن سیره و سنّت و شیوه حكومت نبوی نداشت. امام علی علیه السلام، نمی توانست سیاست های ضد ارزشی، ضد دینی و ضد انسانی را معمول بدارد. چنین بود كه علی علیه السلام با همان دشواری هایی رو به رو بود كه پیامبر خدا نیز با آنها درگیر بود.[7].

علی علیه السلام می كوشید تا با تحمّل دشواری ها و شكیبایی در برابر تلخی ها و مشكلات، یك بار دیگر، سیمای نورانی حكومت نبوی و شیوه پیامبر خدا را در تاریخ اسلام، تكرار كند و سیره ای كارآمد و عدالت گستر و زیبا را در پیش دید نسل ها و عصرها بگذارد.









    1. شرح نهج البلاغة: 212/10.
    2. شرح نهج البلاغة: 212/10.
    3. الكافی: 336/2.
    4. ر. ك: ص 167، ح 1352.
    5. ر. ك: ص 167، ح 1354.
    6. نهج البلاغة: خطبه 69. نیز، ر. ك: ج 7، ص 42 (اصلاح شما با خراب كردن خودم؟ هرگز!).
    7. شرح نهج البلاغة: 214/10 و ص 222.